سال 1354 بلوار خسرو آباد نزدیک منزل خودمان ….سنندج …. پرشنگ خواهرم ؛ عطا برادرم که وسیله جاشهای خمینی در یک تصادف ساختگی ترور شد ؛ پروین همسر سابقم ؛ عمر با حسن برسی که ابرو نداشت و به ابرو های پر پشت من حسودیش می شد گفت بیا با هم ابرو هایمان را بزنیم گفتم باشه بیا این هم ابروی من از بیخ تیغ تراش نمودم و بعد از هفته ای دوباره همان ابرو های پر پشت خودم را داشتم اما حسن برسی نه تنهاابرویش در نیامد ختی آن دوتا تار شوید و مرزه ای را که داشت آنهم باد هوا شد ….صاف صاف و تا ماهها بدون ابرو راه می رفت ….

1396787_1388898534689940_703735216_o

سال 1354 بلوار خسرو آباد نزدیک منزل خودمان ….سنندج …. پرشنگ خواهرم ؛ عطا برادرم که وسیله جاشهای خمینی در یک تصادف ساختگی ترور شد ؛ پروین همسر سابقم ؛ عمر با حسن برسی که ابرو نداشت و به ابرو های پر پشت من حسودیش می شد گفت بیا با هم ابرو هایمان را بزنیم گفتم باشه بیا این هم ابروی من از بیخ تیغ تراش نمودم و بعد از هفته ای دوباره همان ابرو های پر پشت خودم را داشتم اما حسن برسی نه تنهاابرویش در نیامد ختی آن دوتا تار شوید و مرزه ای را که داشت آنهم باد هوا شد ….صاف صاف و تا ماهها بدون ابرو راه می رفت ….

Hinterlasse einen Kommentar