خلقی که به پا خاست ؛ شکست دادنش ؟ شاید !! اما تسلیم !!؟؟ هرگز …. هر گز به زانو در نخواهد آمد

که البته تا تبدیل شدن این روحیه روستائی وار مبارزه جویانه به یک مبارزه متناسب با روحیه و خلق و خوی مبارزات متناسب با شهرنشینی و دفاع از برابری و حق و حقوق شهروندی ؛ مقداری کار روشنگرانه و آگاه گرانه لازم است ….؛ تا تبدیل این ناسیونالیزم عشیره ای به روحیه ای دگرخواهانه و انترناسیونالیستی و نشان دادن وجود سایر خلقهای هم بند در این منطقه و  آگاه شدن به هم بندی بودن در زندان خلقهای منطقه  …. برای این نابینایان خوابیده ؛ چشم تنگ و تنگ نظر ناسیونالیست ؛ مقداری کار آگاه گرانه در میان توده های کار و زحمت لازم است

در جامعه و در مبارزات طبقاتی و اجتماعی برآیند نیرو تعین می نماید چه کسی کجا قرار دارد ؛  و چه حقی باید اجرا شود ؛  از این رو حق گرفتنی است ؛ با گدائی به جز حقارت ؛ هیچگونه جقی بدست نمی اید …. زندگی و برابری در تمامی عرصه های زندگی  حق انسانی تمامی انسانهاست؛ برای زندگی باید جنگید تا شایستگی زندگی انسانی را داشت .

با نگاهی بسیار گذرا ؛ به شکل پرسپکتیوی  و بسیار کلی در یک مسیر تاریخی بر محل زندگی و منطقه جغرافیائی ما ؛ افغانها ؛ کردها ؛ بلوچ ها و سایر خلقهای ساکن منطقه می توان به روشنی دید که مبارزات و دادخواهی و تلاش در جهت آزادی و برابری در حال نزج و تکامل و تکوین است ؛ سیر تغییرات و تکامل این مبارزات  را می توان به روشنی دید ؛ تا جائی که طالبان ها و داعش ها و فریب های مذهبی بوسیله سیاه اندیشان و تاریک نگر های شب پرست مذهبی در همراهی با امپریالیستها در میان مردم مجبور اند به زور و پول و ترور ؛ بیش از پیش دست یازند ؛ نقطه عطف تاریخی و نمونه بسیار روشن این بیداری ؛ مبارزات مردم در کوبانی است یعنی نقطه عطف تاریخی این مبارزات است ؛ بعنوان نمونه با نگاهی گذرا به گذشته ای نه چندان دور ؛  هنگامی که در سالهای 1975 بعد از پیمان الجزایر میان شاه ایران  و صدام حسین بر سر فروش کردها و مناقشات میان ایران و عراق  …. آوارگی صد ها هزارکرد در شهر های ایران را در پی داشت ؛ در اوایل سالهای 90 که شوارتسکف تا نزدیکی بغداد رفت ولی دستور عقب نشینی و عدم پیشرفت و سرنگونی صدام را ار بالا  را  دریافت نمود که حمله صدامیان به کردستان و همراهی مجاهدین خلق صدام همراه با لشکریان صدام حسین و …. را به دنبال داشت  و دیگر فرار و آوارگی ها ؛ در تمامی این تهاجمات از سوی دشمن ؛ کردها به جای مبارزه و مقاومت فرار می نمودند و همراه با جنگ بدون مقاومتی چشمگیر ؛ آواره  کوه و بیابانها می گردیدند ؛ در درگیری جنگهای عشیره ای  میان بارزانی و طالبانی بر سر غارت غنائم از گمرکات ابراهیم خلیل و  تقسیم نفت و سور و سات و …..به منظور پوزه رقیب را به خاک مالیدن اگر چه هر دو کرد بودند همشهری و هم ولایتی  ؛ یکی صدام را می آورد و دیگری ایران …. چشم پیشمرگه های همدیگر را در می آوردند و گوش هایشان را میبریدند ؛ و باز هم توده های مردم زحمتکش کرد فراری می شدند و آواره ؛ شهر و دیار خویش را بر جای می نهادند تا جائی که جلال طالبانی حتی کیف دستی سامسونیت ش را بر جای می نهاد و در می رفت ؛ فراوان مثالها هست ….. این در رفتن ها در برابر دشمن  همیشه ادامه داشت ….. ؛ در حمله اخیر داعش به شهرهای کرد نشین مردم  طبق عادات به جا مانده ؛ تنها کاری که به ذهنشان می رسید فرار بود ؛ می توان از این نوع در رفتن ها لیست بلند بالائی تهیه نمود ….. اما امروز !!؟؟  این روحیه عدم مقاومت و جنگ در راه ازادی و برابری  در این منطقه پس از مقاومت در کوبانی به نقطه عطفی دیگر  رسیده است که به نظر من نقطه پایانی است بر آن روحیه روستائی وار فرار در برابر دشمن  ؛ همانگونه که می دانیم روجیه عدم مقاومت در برابر دشمن در طول تاریخ  به همین گونه بوده ؛که متناسب است و بازتابی است از  کوچک بودن برآیند نیرو های درگیر در جنگ  های روستائی  و منطقه ای ؛ مثلآ هر غشیره ای که بزرگتر بوده حاکم بوده  حرف آخر را او می زده است ؛ تمامی تاریخ مملو است از این درگیری ها ….قبایل غارتگر علاوه بر تجاوز بر زنان و مردان قبایل مختلف ؛ هر کاری که داعشیان انجام می دهند آنها نیز ؛ که شاهان و حاکمان برای بزرگتر نمودن لشکر و ارتش و منطقه نفوذشان ؛ مدام در فکر افزایش قلمرو نیرو یشان با استفاده از قبایل مختلف به شکل عشیره پرستی نیز  رسمآ زن می گرفته اند ؛  این روحیه متناسب با آن فرهنگ بوده و حرمسرا ها نیز می ساختند ؛ شاه با این فرهنگ مانند دین و مذهب شان پشتیبانی آن قبیله را نیز می برده است ؛ روحیه ای که با روحیه گوسفند بیشتر هم خوانی دارد تا با تفکری انسانی و هدفمند ؛  این فرهنگ عشیره ای متناسب است با روحیه روستا نشینی آن دوران ماقبل از تاریخ معین در منطقه ای مشخص ؛ حتی در دعوا های کوچک میان لات و لمپن ها و عشیره ها و  در  زندگی روز مره کوچه و بازار نیز می توان انرا دید و  تجربه نمود ؛از آن جمله است حتی جنگ چریکی و جنگهای منظم و کلاسیک و در گیری ها همیشه روحیه روستائی وار در آن نقش خاصی داشته است ؛ با نگاهی از دور به مسئله آنرا به خوبی می توان دید ؛ و به علت کوچک بودن محیط زندگی روستائی نسبت به زندگی شهر ی افق های دید نیز متفاوت است  ؛ تعداد لشکریان و عدد آدمها در این روحیه در لاپوشانی حقایق و اهداف واقعی نقش بزرگی دارند ؛ می توان اهداف را پشت آن مخفی نمود ؛ که عوام فریبان با اطلاع از این پدیده  نهایت استفاده را می برند  و نقش امام گوزو را در مستراح های ماه و ستارگان می نشانند ؛ با توجهه به روانشاسی توده های روستائی ؛ در درگیری ها و جنگها روحیه شکست یا پیروزی  در میان روستا نشینان و شهرک  نشینان با فرهنگ روستائی اغلب  سریع تر گر می گیرد و غلبه پیدا می نماید ؛ نسبت به روحیه و تفکر هدفمند بر مبنای فرهنگ شهر نشینان  ؛ و اگر برتری نظامی در نقطه ای  پدید آید روحیه روستانشین بسیار قدرتمند تر عمل می نماید ؛ رحم نمی شناسد و بسیار شجاعتها دارد ؛ تحسین برانگیز  ؛ مردم در این شرایط با قدرتی بسیار بیشتر از حتی حد توان خویش به پیش می تازند …. به همین خاطر در جنگها ؛ یک روستائی نمی پرسد چه کسی برای چه می جنگد ؛ می پرسد لشکر چه کسی به کجا رسیده است ؟؟که این چنین نگرشی  برای یک روحیه روستائی وار  و  این چنین طرز تفکر ی متناسب است با آن فرهنگ کوچک و بزرگ بودن روستای محل زیست و زندگی اش ؛ تفکر بر این مبنا در این چارچوب اصل موضوع است ؛ خارج از آن کفر گوئی است ؛  لشکر چه کسی به کجا رسیده  ؟؟  چه کسی زورش بیشتر است  ؟ دقیقآ مانند اینکه بپرسد کدام گاو یا خر بهتر بار می برد  ؟؟ تا ما هم قطب نمایمان را در آن جهت قرار دهیم ؛  البته عرض نمایم ؛ اینکه این موضوع را نباید به شکل زابطه دیالکتیکی را به شکل پیچ و مهره ای  در نظر گرفت و دگم !!! کما اینکه این فرهنگ در میان محافظه کاران ساکن در شهرها و عکس آن نیز یعنی شیوه و فرهنگ مبارزه جویانه و برابری طلبانه شهری نیز در روستا بازتابهای خاص خویش را دارا میباشند ؛ به همین خاطر در تبلیغات عوامفریبانه در وسایل دروغ پراکنی های دشمنان مردم کار و زحمت همیشه از پیروزی لشکریان فاشیزم شان ؛ هیتلری و خمینی و صدام حسینی و سایر خودفروشان ؛ از آن فرهنگ و روحیه نهایت استفاده را می برند این نوع تبلیغات بر این مبنا متناسب است با آن عوام فریبی ها در جهت اهداف غیر شرافتمندانه شان ؛ متناسب ؛ هم سو و غیر شرافتمندانه و استثمارگرانه است ؛تا با آن توده های کار و زحمت را به خاک سیاه نشانند ؛ اگربتوانند؛  به همین خاطر است که عوام فریبان بد ترین دشمنان مردم اند ؛ در این گرد و خاک و شلوغی به کسی اجازه تفکر و بیان و نفس کشیدن  نمی دهند و  توده عوام نیز مات و مبهوت و بدون افق فکری نمی پرسد چه کسی برای چه هدفی می جنگد ؟؟…. این جنایتکاران نیز  در طول تاریخ تا به حال با عنوانهای ناسیونالیزم و مذهب از آن سودها برده  و  عوامها فریفته اند ؛ و همیشه به آن دامن زده اند…. که خود این روحیه و این فرهنگ  روستائی در زندگی  واقعی و  روزمره ما همیشه  جوکها و صحنه های بسیار خنده داری در میان مردم را سبب  گردیده است ؛ اگر زمین نو اباد میخائیل شولوخف را خوانده باشید و بابا شچوکار را بشناسید می دانید چه می گویم یا در میان  همین روستا نشینان کرد خودمان در روبروئی با جاشها و عوضی گرفتن آنها با پیشمرگان و مبارزین …..متوجهه خواهید شد چه می خواهم عرض نمایم ؛ بعنوان مثال  هنگامی که جاشهای خمینی وارد روستائی می شدند اغلب اتفاق می افتاد مردم فکر می کردند اینها پیشمرگه ها و مبارزین هستند به استقبالشان می رفتند و قربان و صدقه شان می شدند ؛ مخصوصآ از سوی خاله زنها و مادر بزرگ ها ؛ و هنگامی که می فهمیدند اینها جاشها و مزدوران خمینی هستند  ؛ البته در روبروئی اولیه اغلب اشتباه تقریبآ غیر ممکن  می نمود ؛ زیرا اینها نیز لباس کردی به تن داشتند و کرد بودند و اهل منطقه …. به هر حال ؛ هنگامی که می فهمیدیند اشتباهی روی داده ؛ مردم ورق را در یک چشم بر هم زدن همچون چارلی چاپلین ؛ بر می گرداند و آنطرف ورق نیز همین قربان و صدقه رفتنها بود و همه مسلمان و بقول خمینی اهل حق ….. فرقی ندارید شما هم پسر های ما هستید …. یا در خانه گردی های شهر ها  بعد از غالب شدن مزدوران خمینی و جاشها در شهر ها ؛ مادر بزرگان بازهم در فاصله دو جمله نوار را عوض می نمودند و صفحه را بر می گرداندند البته در این زمینه ؛  این عرصه کار هنرمندان است که از آن نمایشنامه ها و فیلم ها بسازند ؛ ….؛ به هر صورت کوبانی و مبارزات مردم نشان داد این روحیه و رفتار  روستائی وار و فرار چه به چلو و یا جاشایتی های مشخص ؛  یا فرار از ترس جان و از  دست دشمن دیگر کاربرد ندارد ؛ مبارزه و مقاومت تلفاتش بسیار کمتر از فرار و تسلیم است ….کاری که بارزانی و مرتجعین با منطقه ایزدی ها و موصل و سایر کردهای قربانی نمودند و آنها را هزار هزار به دم تیغ این جنایتکاران داعشی سپردند ؛ اگر مردم مقاومت می نمودند این همه اعدام و نسل کشی نمی توانستند داشته باشند ؛  برنامه ریزان  پشت پرده داعشی ها یعنی  امپریالیستها و مرتجعین منطقه بر این مبنا با تجربه تاریخی و با دقت و شناخت از این روحیه دهقانی  ؛ بسیار دقیق و حساب شده با تزریق روحیه ترس  و ترویج و تبلیغ و نشان دادن وحشت و سر بریدن و ایجاد ترس و وحشت در میان مردم و همراهی بارزانی ها در این مسیر…. بود که داعشیان توانستند به پیشروی پردازند …… اما ضرورت زندگی و کوبانی نشان داد که اینجا یک نقطه عطف نیز می تواند باشد و هست ؛  و این نقطه عطف ضرورت تکامل روحیه مبارزات در این برهه از تاریخ است ؛ این پیروزی بسیار بزرگی است برای خلقهای این منطقه ؛ این نقطه عطف مبارزه از شکل و روحیه روستائی وار به یک جنگ و مبارزه در جهت حقوق شهر وندی است ؛  به همین خاطر شکست شاید اما تسلیم هرگز   این موضوع را امپریالیستها و مرتجعین منطقه به خوبی می فهمند ؛ آنها بسیار بهتر از ناسیونالیستهای تنگ نظر ما ؛ متن این پیام تاریخی را درک نمودند و با کردهای مبارز البته اینجا بسیار اما و اگر ها هست که در این مقاله کوتاه نمی گنجد اما معاملات پشت این موضوع را نیز نباید نادیده گرفت که امپریالیستها به آن بی توجهه نمی توانند باشند و هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد ؛ ….از داعش همان اهداف را دنبال می نمایند که میتوانند از بارزانی بگیرند ؛ برای آنها داعش و بارزانی و اتا ترک و متا ترک فرقی ندارد سود هر جا هست آنها نیز هستند ؛ که در جائی دیگر به آن خوهم پرداخت  ؛ …. به هر صورت آنها بیداری ملتی را فهمیدند و می دانستند که برای زندگی باید جنگید ؛  ضرورت زندگی و مبارزه به مردم نشان داد  که باید تکامل یافت  ؛ و نکته ای که در این برهه از زمان باید توجهه داشت و بسیار حائز اهمیت است  اینکه توده های مبارز به دشمنان نشان دادند زن با مرد برابر است و این یک سم کشنده است برای دشمنان مردم ؛ در این منطقه اسلام زده و بلا زده ؛ دیگر آنها با آن سم تاریخی اسلامشان نمی توانند نصف جامعه را  یعنی زنان را ؛ با آن مسموم و هلاک نمایند ؛ بلکه زنان همدوش مردان برای ازادی و برابری نقش بزرگی ایفا می نمایند ؛ و به جای هرز بردن  این نصف جامعه انسانی ؛ یعنی یک نیروی بزرگ اجتماعی بوسیله آن نصف دیگر ؛ یعنی مردان در جهت نابودی این نیروی زنان ؛ یعنی نابودی  نیروی زنان مان ؛ در جهت و با هدف خفه نمودن کل جامعه بشری یعنی زنان و مردان…… به پایان خود رسید  و راه را نشان داد ؛ البته نه اینکه زنان الجزایری مثلآ جمیله بو پاشاها در مقابله با استعمارگران فرانسوی  شجاعت و زنانگی از خود  نشان ندادند و یا در میان سایر خلقها از جمله فلسطینی ها و یا ….. کم بودی بوده باشد ؛ که امپریالیستها و مرتجعین با تمامی تلاش در جهت فراموشی این همه انسان بودن زنان در تاریخ بشر ؛ همراه با مرتجعین سیاه اندیش اسلامی خستگی نمی شناسند ؛ و مبارزات زنان و مردان در  کوبانی  باز هم  نقطه عطف بزرگی بود و هست برای مبارزات اینده ما ؛ که راه را به خلقها نشان داد ؛ پدیده ای درست بر عکس تصورات  و اهداف شوم مرتجعین در منطقه ؛ تا ببینیم باز هم کدامین هدف و برنامه شوم دیگری را در سر دارند و ….اما آنچه که برای توده های کار و زحمت روشن و قابل دیدن است ؛ اینکه تمامی  مردان و زنان با هم یک نیروی بزرگ و متحدی را یافتند که می توان پوزه ارتجاع منطقه را با آن به خاک مالید ….و این از کرمات سحر است باش تا صبح دولت تان بدمد ؛ و متن این پیام را امپریالیستها و مرتجعین منطقه به خوبی درک نموده اند ….بعد از مدتی بنام کمک به کوبانی  اما بیشتر در جهت عوامفریبی براه افتادند ….؛ مردمی آگاه و بیدار هیچگاه با توهم راه نمی روند و کورمال کورمال ره نمی جویند ؛ هر نوع معامله ای بر سر این موضوع ازادی و برابری خواهی در منطقه تنها از  خود و مردم فروشی حکایت خواهد داشت ؛ که متاسفانه تا سود و سرمایه موجود باشد بادمجان دور قاپ چین و خود فروش و مزدور نیز به اندازه کافی خواهیم داشت ؛ تنها راه رهائی خلقها تنها راه نابودی آنها ؛ ریشه کن نمودن آنها ؛ تنها راه  !!؟؟ در گرو  تلاش در راه ازادی و برابری است ؛ جنبش های رهائی بخش خلقها در طول تاریخ مخصوصآ پس از جنگ جهانی دوم در آسیا و افریقا ؛ نیز جامعه بشری را از شکل استعمار گرائی کهن یک قدم بسوی تاریخ پیش برد و  امپریالیستها ناچارآ  استعمار گرائی نوین را درست نمودند ؛ سرمایه دیگر مرزی نمی شناسد ؛ تمامی کارگران و زحمتکشان جهان در برابر سرمایه جهانی هم سرنوشت اند ؛ تقسیم و تکه تکه نمودن انسانها بنام ملتها و خلقها؛ به مثابه کیک و شیرینی است برای خورده شدن ؛  یعنی سرمایه داری وابسته ؛ خود را در پشت این جاشهای وطپی و حاکمان فاسد قایم نمودن ؛

؛ انسانها شایشته سرنوشت خویش اند ؛ بیداری هرچه بیشتر مردم ما زحمت و قربانی شدن فرزندان ما را کمتر خواهد نمود

بیداری مردم ما دست و سم داعشیان و دشمنان را نیز از سرنوشت ما کوتاه خواهد نمود ………

 دست و سم امپریالیستها و یابو های تاریخ و مرتجعین از سرنوشت مردمان و خلقهای  ما کوتاه

حق تعیین سرنوشت خلقها بدست خود

 سرنگون باد رژیم ضد بشری اسلامی ایران

 زنده باد ازادی و برابری

عمر محمدی

   چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۳ برابر با ۱۲ نوامبر ۲۰۱۴                    

هر گلوله در مغز انواع داعشیان ؛ بذری است که در راه انسانیت کاشته می شود
هنگامی که زمان و شرایط تغییرات می نمایند و خواسته ها و خود مردمان در همان زمان گذشته بدون تغییرات می مانند ؛ تفکر و ذهن انسانها گچ می شوند .... شرک و تفکر مترادف و ممنوع ؛ عادات جای تفکر را پر می نمایند ؛ تناقضات و ناهنجاری ها بسیار طبیعی است ؛ دیدن پدیده ها و تفکر بشکل مذهب و قالب های خشگ و بی روح نتیجه آن است و....برای در رفت از این مشکل ؛ هر پدیده ای را باید در شرایط مشخص زمانی و مکانی خاص خودش دید ....بدون شعور و درک منطقی و عمل خلاقانه .... همه چی مذهبی می شود ؛ همانگونه که مذهب باعث خشک مغزی در تمامی عرصه ها می گردد و خلاقیت را از انسان می گیرید. بی دلیل نیست مذهب و ناسیونالیزم برهم منطبق و یکی می شوند ... بنابراین هیچ پدیده مقدسی وجود ندارد ....آزادی و دگر اندیشی برای انسان مانند هوا است برای موجود زنده ....عمر محمدیهر گلوله در مغز انواع داعشیان ؛ بذری است که در راه انسانیت کاشته می شود هنگامی که زمان و شرایط تغییرات می نمایند و خواسته ها و خود مردمان در همان زمان گذشته بدون تغییرات می مانند ؛ تفکر و ذهن انسانها گچ می شوند …. شرک و تفکر مترادف و ممنوع ؛ عادات جای تفکر را پر می نمایند ؛ تناقضات و ناهنجاری ها بسیار طبیعی است ؛ دیدن پدیده ها و تفکر بشکل مذهب و قالب های خشگ و بی روح نتیجه آن است و….برای در رفت از این مشکل ؛ هر پدیده ای را باید در شرایط مشخص زمانی و مکانی خاص خودش دید ….بدون شعور و درک منطقی و عمل خلاقانه …. همه چی مذهبی می شود ؛ همانگونه که مذهب باعث خشک مغزی در تمامی عرصه ها می گردد و خلاقیت را از انسان می گیرید. بی دلیل نیست مذهب و ناسیونالیزم برهم منطبق و یکی می شوند … بنابراین هیچ پدیده مقدسی وجود ندارد ….آزادی و دگر اندیشی برای انسان مانند هوا است برای موجود زنده ….عمر محمدی

حسین رحیمی

حسین رحیمی

جانباخته حسین رحیمی ، معلم انقلابی و محبوب روستاهای ژاورود سنندج .
تاریخ و نحوه جانباختن : 10 اردیبهشت 1359 بر اثر ترکش گلوله خمپاره جنب مسجد جامع، از سوی نیروهای مهاجم مستقر در پادگان سنندج .
یادش گرامی باد .
  • یک ربع ساعت قبل از شهادتش از کنار سنگرش رد شدم ؛ با خنده و شوخی گفت عمر الآن پیش پای تو از روبرو تیری به جلو پای پیرمردی خورد مرد از ترس افتاد و سکته کرد و مرد …..متاسفانه هنگام رصد نمودن سنگرش من در آنجا نبودم وگرنه شاید نمی گذاشتم این حادثه اتفاق بیفتد ……حسین با شجاعتی که در خود سراغ داشت در رفتن و سنگر خالی نمودن ؛ برایش نامردی بود اما او را به عقب نشینی به موقع وادار می کردم ….کما اینکه در جنگ پادگان نیز با هم بودیم ؛ هنگامی که حسین در پشت سر من بود و تیر از بغل شکم من از طرف راست به دیوار خورد حسین در پشت سر من خوردن تیر به دیوار را دید و من خود را بر زمین غلطاندم که طرف فکر کند که من را زده است و تیر بعدی را نیندازد …. حسین گفت من فکر کردم تو را زدند ….در بربروی شهرداری پس از سه گلوله خمپاره که برای گرا دادن به سویش انداختند ؛ تمامی اطرافیان فرار نمودند او ایستاد و گفت نامرد ها فرار نکنید ….در این لحظات خمپاره را به داخل سنگرش انداختند ….که رانش را روز بعد پیدا نمودند ….متاسفم

  • Sara Maoludi

    یادشان گرامی انانی که در راه سوسیالیسم و ازادی جان باختند و راهشان بر دوام .
  • Behzad Sohrabi

    يادش گرامي
     lt
    Valintina Nasimi shahid hargiz nameret.